تحویل اکسپرس
تحویل فوری و سالم محصولپرداخت مطمئن
پرداخت از طریق درگاه معتبرضمانت کیفیت
تضمین بالاترین کیفیتضمانت بازگشت
بازگشت 7 روزه محصول۱۶,۰۰۰ تومان ۸,۰۰۰ تومان
نویسنده: پژمان آزادخدا
فقط 1 عدد در انبار موجود است
شبی خسرو و بزرگان جشنی آراستند که ناگاه پرده دار آمد و گفت که عده ای از ارمانیان به درگاه آمده اند پس شاه بر تخت نشست و آنها را پیش خواند . آنها گریان نزد شاه رسیدند و گفتند ما از شهری که در مرز توران و ایران است به دادخواهی آمده ایم .
در شهر ایران بیشه ای بود که کشتزار ما در آن است و اکنون گرازهای درنده زیادی به آنسو آمد و این بیشه را اشغال کرده اند و تمام درختان را به دو نیم کردند و همه چیز را از بین می برند . شاه خوان زرینی پهن کرد و از هر گونه گوهر در آن ریخت و بعد ده اسب با لگامهای زرین و داغ کاووس و دیباهای رومی زیبا آوردند و خسرو گفت : هدیه کسی است که این بلا را از شهر دور کند . در آن انجمن کسی جز بیژن این کار را نپذیرفت . گیو برایش نگران بود و به بیژن گفت : پسرم جوانی مکن و مغرور نیرویت مباش و آبرویت را نزد شاه مبر . بیژن از سخنان پدر ناراحت شد و گفت : ای پدر تو گمان می کنی من سست هستم و کاری از من ساخته نیست . درست است که جوانم اما عقل پیران را دارم . شاه شاد شد و به گرگین گفت : بیژن به راه ارمان آگاه نیست تو هم راهنمایش باش و یاریش بده .
وزن | 80 g |
---|---|
ابعاد | 20.6 × 14.6 × 0.6 cm |
نویسنده | پژمان آزادخدا |
نوبت چاپ | اول |
سال چاپ | 1398 |
تعداد صفحات | 96 |
قطع کتاب | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
شابک | 9786008770527 |