کتاب وداع با اسلحه نوشتهی ارنست همینگوی که یکی از پرفروشترین رمانهای تاریخ محسوب میشود به بهترین شکل ممکن درد نسل خالق اثر را در زمان جنگ جهانی اول بیان میکند. وداع با اسلحه فقط یک رمان جنگی نیست بلکه داستانی عاشقانه و پرشور نیز روایت میشود.
رمان وداع با اسلحه (A Farewell to Arms) به ماجرای جوانی آمریکایی با نام فردریک هنری میپردازد که در شمال ایتالیا به زندگی خود مشغول است اما جنگ جهانی اول آغاز شده و وی نیز برای جنگ به ارتش این کشور میپیوندد و در آمبولانس به خدمت مشغول میشود. هنری هم در جنگ مجروح میشود و برای درمان به بیمارستانی در میلان فرستاده میشود. در این شرایط، علاقهای میان هنری و کاترین به وجود میآید. هنری که از جنگ بیزار است مجدداً به جنگ میرود.
این کتاب یکی از درخشانترین رمانهای مربوط به جنگ جهانی اول است که براساس تجربههای نویسنده نوشته شده است. شخصیت هنری و اتفاقاتی که برای او رخ میدهد بسیار به شرایط ارنست همینگوی (Ernest Hemingway) در جنگ جهانی اول نزدیک است.
مهمترین عاملی که این رمان را با سایر آثار همینگوی متفاوت میکند پایان آن است و براساس ادعای نویسنده، وی 36 پایان گوناگون برای رمان وداع با اسلحه در نظر گرفته بود که در نهایت، داستان به آنچه خواهید خواند تبدیل شده است. این کتاب یکی از معروفترین آثار ارنست همینگوی است و به عنوان یک اثر به یاد ماندنی و شاهکاری بیبدیل در میان طرفداران ادبیات شناخته میشود.
تاکنون کتاب وداع با اسلحه چندین بار مورد اقتباس قرار گرفته که معروفترین آن به کارگردانی فرانک بورزیگی در سال 1932 ساخته شده است.
بخشی از کتاب
وقتی به خط مقدم برگشتم، هنوز در همان خانه زندگی میکردیم. جنگافزارهای بیشتری در روستاهای اطراف مستقر شده بود و بهار هم از راه رسیده بود. کشتزارها سبز شده بود و تاکستانها جوانه زده بودند. درختهایی که در امتداد خیابان بودند، برگهای کوچکی درآورده بودند و نسیم ملایمی از جانب دریا میوزید. چشمم را به تپههای شهر، قلعهی قدیمیای که در دل آن بود، کوهستان قهوهایرنگِ اطراف و دامنهی آن که اندکی سبز شده بود، دوختم.
تسلیحات بیشتری داخل شهر بود، بیمارستانهای بیشتری زده بودند، در خیابان آدم با مردها و گاهی زنهای انگلیسی برمیخورد؛ چند خانهی دیگر هم خمپاره خورده بودند. هوا گرم و مثل بهار مطبوع بود و من از لابهلای درختان و خیابانی که از نور روی دیوار جان میگرفت، عبور کردم و متوجه شدم که هنوز در همان خانه زندگی میکنیم. خانه دقیقاً به همان شکلی که آن را ترک کرده بودم، باقی مانده بود. در باز بود و یک سرباز، بیرون زیر آفتاب و روی نیمکت نشسته بود.
یک آمبولانس چسبیده به در کناری منتظر بود. وارد که شدم، بوی سنگهای مرمر و بیمارستان میآمد. انگار همه چیز مانند همان موقعی بود که آنجا را ترک کرده بودم، با این تفاوت که الآن بهار بود. از کنار در اتاق به سالن نگاه کردم و سرهنگ را دیدم که پشت میزش نشسته بود. پنجره باز بود و آفتاب به داخل میتابید. او مرا ندید و من مردد شدم که آیا داخل شوم و به او گزارش دهم، یا اول به طبقهی بالا بروم و حمام کنم. تصمیم گرفتم به طبقهی بالا بروم.
درباره نویسنده
ارنِست میلر هِمینگوی (زاده ۲۱ ژوئیه ۱۸۹۹ – درگذشته ۲ ژوئیه ۱۹۶۱) از نویسندگان برجستهٔ معاصر ایالات متحده آمریکا و برندهٔ جایزه نوبل ادبیات بود. او از پایهگذاران یکی از تأثیرگذارترین انواع ادبی، موسوم به «وقایعنگاری ادبی» شناخته میشود.
قدرت بیان و زبردستی همینگوی در توصیف شخصیتهای داستانی به گونهای بود که او را پدر ادبیات مدرن لقب دادهاند.