کتاب بریت ماری اینجا بود شاهکاری دیگر به قلم فردریک بکمن، نویسنده مشهور و موفق سوئدی است. این کتاب که از عناوین پرفروش نیویورک تایمز و جهان به شمار میرود، داستان جذاب و مفرح زنی متفاوت و تا حدودی عجیب به نام بریت ماری است که در 63 سالگی تصمیم میگیرد زندگیش را تغییر دهد و به دنبال آرزوها و رویاهایش برود.
خلاصه داستان
بریت ماری زنی میانسال و متفاوت است که رفتارهایش تا حدودی عجیب و شاید غیر اجتماعی به نظر برسد، اما او زنی با قلبی مهربان است که گذشتهی متفاوت و تلخی را گذرانده، او در گذشته خواهر خود را در تصادف از دست داده است، بعد از مرگ خواهرش او با این موضوع کنار نیامده و به این فکر میکند که چرا او زنده است و چرا به جای خواهرش او از دنیا نرفته است.
ماری به تمیزی و نظافت بیش از اندازه اهمیت میدهد و وسواس تمیزی دارد. او قوانین و اصول خودش را دارد. ماری زنی حساس است که کوچکترین موضوعی میتواند او را به هم بریزد، اما او هرگز قصد رنجاندن کسی را ندارد. همسر ماری بعد از سالها زندگی مشترک به او خیانت میکند. این اتفاق باعث تغییر مسیر زندگی ماری که حالا میانسال است، در جهتی متفاوت و جذاب میشود که برایش به هیچ عنوان قابل پیشبینی نبود.
او به خودش باور پیدا میکند و به دنبال آرزوها و رویاهایش میرود. او بعد از سالها به شغلی مشغول میشود و قدم به شهری جالب به نام بورگ میگذارد. بورگ شهری در امتداد جاده است. این بهترین تعریف از بورگ است. مردم شهر فقط دو سرگرمی دارند: فوتبال و پیتزا فروشی. ظاهراً این دو مورد آخرین چیزهایی هستند که دست از سر آدم برمیدارند. بریت ماری علاقهای به پیتزا ندارد و از فوتبال هم چیزی سر در نمیآورد. اما تمام این ماجراها برای او شروعی تازه است و اتفاقات مفرح، طنزآمیز و هیجانانگیزی را در زندگی او به وجود میآورد. کتاب «بریت ماری اینجا بود» رمانی محبوب، به یاد ماندنی، عمیق و پرکشش همانند آثار پیشین فردیک بکمن است که هر فردی با هر سلیقهای از خواندن آن لذت میبرد.
بخشی از کتاب
معمولاً اینطور صدایش میکنند: «زن دوم.» اما بریت ماری هیچوقت نمیتوانست به زن دیگر کِنت چنین لقبی بدهد. شاید چون بریت ماری خودش میدانست که زن دوم بودن چه حسی دارد. راستش کِنت در همان روز مراسم خاکسپاری مادر بریت ماری طلاق گرفته بود، اما بچههای کِنت هیچوقت اینطوری به قضیه نگاه نکردند. تا جایی که به دیوید و پرنیلا مربوط میشد، بریت ماری زن دوم بود، حالا فرقی نداشت چند کتاب داستان برایشان خوانده باشد و یا چقدر غذا پخته باشد. شاید کِنت هم او را اینطور میدید. فرقی نمیکرد چقدر برایش لباس شسته بود، شاید بریتماری هم خودش را زن اول نمیدانست.
بریت ماری در بالکن نشسته است و طلوع کسل کنندۀ صبحگاهی را بر فراز بورگ تماشا میکند؛ صبحهایش شبیه صبحهای ماه ژانویه است. خبری از خورشید نیست اما همه جا روشن است. نقاشی اِسوِن را هنوز محکم توی دستش گرفته است.
اِسوِن نقاش ماهری نیست، به هیچوجه، و اگر بریتماری از طبیعت زیاد سر درآورد، آنوقت شاید از خط و خطوط و سایههای نامنظوم روی نقاشی ایراد بگیرد و بگوید که حتماً او را هم با همین چشم و اینقدر نامنظم میبیند. اما هر چه باشد باز اِسوِن او را میبیند. نمیتوان این قضیه را انکار کرد.
بریت ماری گوشی همراهش را برمیدارد و به دخترک ادارۀ کار زنگ میزند. دخترک با سرحالی جواب میدهد، همینجاست که بریت ماری میفهمد صدای پیغامگیر است. تصمیم میگیرد گوشی را قطع کند، چون پیغامگذاشتن برای پیغامگیر، مگر اینکه از طرف بیمارستان یا واحد موادمخدر باشد، کار درستی نیست. اما بنا به دلایلی قطع نمیکند؛ در عوض بعد از شنیدن صدای بوق مکث میکند و بالاخره میگوید: «بریت ماریام. یکی از بچههای تیم فوتبال تونست به هدف بزنه. فکر کردم واسهت جالب باشه.» وقتی گوشی را قطع میکند حس میکند کار احمقانهای انجام داده است. مسلماً دخترک هیچ علاقهای به این موضوع ندارد. اگر کِنت اینجا بود، حتماً مسخرهاش میکرد.
درباره نویسنده
کارل فردریک بکمن (Carl Fredrik Backman) نویسنده و وبلاگنویس سوئدیست که در دوم (Juni)ژوئن ۱۹۸۱ در استکهلم به دنیا آمده است. پیشترها شهرت بکمن در سوئد بهخاطر وبلاگنویسی بود. او برای روزنامههای مختلف مقاله مینوشت و همکاریاش را با مجله مترو هم شروع کرد. همینطور در سال ۲۰۱۲ کتاب مردی به نام اوه را نوشت که همان سال بیش از ۶۰۰ هزار نسخه از آن فروش رفت. این کتاب در حال حاضر به بیش از ۳۰ زبان ترجمه شده، رتبه اول پرفروشهای سوئد و نیویورک تایمز را از آن خود کرده و فیلم برگرفته از کتاب با همین نام در ۲۰۱۶ در سینماهای جهان اکران شد. او با همسر ایرانی خود ندا شفتی و دو فرزندش ساکن سوئد است.