درباره کتاب
کتاب «باشگاه پنج صبحیها» اثر «رابین شارما» بانام اصلی The 5 AM Club: Own Your Morning. Elevate Your Life روایت داستان دو غریبه است که با یک فرد بسیار پولدار آشنا میشوند. آنها از آموزهها و دستورالعملهای فرد پولدار استفاده میکنند تا مسیر موفقیت را بپیمایند. نویسنده در این اثر از اهمیت پنج صبح بیدار شدن میگوید، او از این زمان بهعنوان ضربان تپندهی جهان یاد میکند و به همهی افرادی که بهدنبال موفقیت هستند پیشنهاد میکند سحرخیز باشند. او معتقد است در این زمان افراد از هوشمندتر هستند و بدنشان نسبت به زمانهای دیگر روز از انرژی بیشتری برخوردار است. هدف اصلی این کتاب از نامش مشخص است، شامل آموزههایی است که به شما کمک میکند تا میزان بهرهوریتان با برنامهی صبحگاهی افزایش یابد. با داشتن برنامهی منظم و سحرخیزی افراد میتوانند در کار، زندگی شخصی و روابطشان موفقتر عمل کنند و از زمانشان به نحو احسن استفاده کنند. نکات ارائه شده در این اثر ساده و آسان است و هر فرد میتواند آنها را عملی کند.
درباره نویسنده
رابین شارما (انگلیسی: Robin Sharma؛ زادهٔ ۱۸ مارس ۱۹۶۵) نویسنده، سخنران انگیزشی اهل کانادا است. او نویسنده کتاب پرفروش راهبی که فراریش را فروخت و باشگاه پنج صبحیها است که این کتاب به بیش از ۷۰ زبان ترجمه شدهاست. شارما تا سن ۲۵ سالگی یک وکیل دادگستری بود که این شغل را رها کرد و به نویسندگی روی آورد و اولین کتابش را در سال ۱۹۹۴ منتشر کرد. او همچنین ۱۲ کتاب دیگر منتشر کردهاست.
خلاصه کتاب
داستانی از تاکیدهای یک بیخانمان میلیاردر به یک خانم کارآفرین و یک آقای هنرمند میخوانید؛ کسانی که در گرفتاریهای فراوانی فرو رفتهاند، ولی با تاکیدهایی که از باشگاه 5 صبحیها دریافت میکنند، عکسالعملشان به زندگی به شکلی دگرگون میشود.
بیخانمان به شما توصیه میکند که با بیدار شدن در 5 صبح چگونه میتوانید زندگی خودتان را تغییر دهید و البته به این پرسش اصلی که اصلاً چگونه 5 صبح از خواب بیدار شویم و به باشگاه 5 صبحیها (The 5am Club) بپیوندیم هم جواب میدهد. بعضی مواقع، زندگی روی ناخوشش را به ما نمایان میکند. مانند چیزی که برای خانم کارآفرین پیش آمد. هنگامی که او چرخهای قسمت عظیمی از عرصه صنعت را میچرخاند، به خاطر خیانت شریکان، بیشتر مالکیت خود را از دست داد. اکنون برای اینکه بتواند ادامه دهد، باید حرفهی جدیدی پیدا میکرد.
شرایط برای او به اندازهای دشوار شده بود که تصمیم گرفت به زندگی خود پایان دهد، چرا که در مدت زمان کمی، زندگی مجللش از بین رفته بود. پیش از اینکه کار خود را با قرصهای خوابآور پایان دهد، روی میزش، متوجه بلیت یک گردهمایی توسعه فردی شد. هنگامی که در اوج بود به این کاغذها و انسانها ارزشی قائل نمیشد، اما اکنون وقت آن رسیده بود تا در همه چیز نظر خود را تغییر دهد. یا باید به زندگی خود پایان میداد یا باید به کنفرانسی میرفت که روی میزش قرار داشت.
چه کسی میتواند جمعیتی به اندازه یک ورزشگاه را در روبروی خود جمع کند و سخنرانی کند؟ استادی که در کنفرانس قرار داشت میتوانست این کار را انجام دهد. کاری که این سخنران ماهر انجام میداد باعث به حرکت درآوردن نیروهای درونی اشخاص میشد. سخنران کنفرانس با اینکه سنش زیاد بود اما کارش را تخصصی انجام میداد. سخنران کنفرانس میگفت: شما برای اینکه دگرگونی در جهان ایجاد کنید، چشم به جهان گشودهاید، در جهانی که مردم گرفتار ظواهر هستند شما میتوانید در اندیشه، دگرگونی ایجاد کنید. نباید کم و کاستیها، قدرت اندیشه کردن را از شما بگیرد. هر کسی که در اینجا نشسته امکان دارد گذشتهای تاریک و غمانگیز داشته باشد، ولی نباید اجازه بدهیم که شرایط دشوار زندگی از ما یک آدم منفعل بسازد. نباید اجازه بدهید که رنج گذشته از شکوفایی آینده شما چیزی را کم کند. هر ندای منفی درونی باید آرام شود و کسی که میتواند این کار را انجام بدهد فقط خودتان هستید.
همینطور که سخنران به حرفهای خود ادامه میداد شخصی از میان جمعیت گفت: «این حرفها زیبا و راحت است ولی زمانی که بخواهیم به آنها عمل کنیم دشوار است». سخنران هم پاسخ داد: «اگر همه چیز این قدر آسان به دست میآمد همه از آن برخوردار بودند. وقتی بتوانیم از دایره راحتی خودمان خارج شویم آن زمان میتوانیم به موفقیت دست پیدا کنیم، کلید رسیدن به خوشبختی این است که بدانید همهی سعی خودتان را برای رسیدن به نتیجه مورد انتظارتان انجام دادید. جایی که ناحیهی راحتی شما به خاتمه میرسد، نقطهای است که فرصتهای تازهای در زندگیتان به دست میآید.»
در همهی زمانی که سخنران مشغول صحبت بود، چیزی عجیب به نظر میرسید، حالش خوب نبود و مدام مکان خود را تغییر میداد. بعضی مواقع عرق میکرد و بعضی مواقع سرفه، اینها مکث طولانی میان صحبتهایش ایجاد میکرد. سخنران حالش بد شد و روی زمین افتاد و چشمهایش بسته شد.