درباره کتاب
بیگانه (به فرانسوی: L’Étranger) رمانی نوشته آلبر کامو نویسنده فرانسوی در سال ۱۹۴۲ است. مضمون و چشمانداز آن اغلب به عنوان نمونه ای از فلسفه پوچ انگار و اگزیستانسیالیسم ذکر میشود. گرچه خود کامو مورد دوم را رد میکند. این اثر برنده جایزه نوبل ادبیات ۱۹۵۷ شد.
نام شخصیت اصلی این کتاب مورسو است، یک فرانسوی-الجزایری بیتفاوت، شرح داده میشود: «شهروندی فرانسوی که مقیم شمال آفریقاست، یک مرد مدیترانه ای، کسی که به سختی در فرهنگ سنتی مدیترانه ای حضور پیدا میکند». او در مراسم تشییع جنازهٔ مادرش شرکت میکند. چند روز بعد، او یک مرد را در الجزیره فرانسوی میکشد، کسی که در ستیز با دوستش دخیل بود. مورسو به اعدام محکوم شد. داستان به دو بخش تقیسم میشود، به ترتیب ارائه: قبل و بعد قتل.
در ژانویه ۱۹۵۵ کامو نوشت:
من مدتها قبل بیگانه را خلاصه کردم، با یک اظهارنظر اعتراف میکنم خیلی متناقض بود: «در جامعهٔ ما هر مردی که در مراسم تشییع جنازهٔ مادرش گریه نکند، با خطر محکومیت به اعدام مواجه میشود». فقط منظورم این بود که قهرمان کتاب من به این دلیل محکوم میشود که در این بازی شرکت نمیکند.
چاپ اول بیگانه شامل ۴۴۰۰ نسخه بود ولی خیلی خوب فروش نبود. اما این رمان با استقبال خوبی رو به رو شد، بخشی از آن به دلیل مقاله ژان پل سارتر در «توضیح بیگانه»، در آستانه انتشار این رمان، و یک اشتباه از جانب پروپاگاندا-استافل بود.
چهار بار به انگلیسی و همچنین به زبانهای زیاد دیگری ترجمه شدهاست. این رمان از آثار کلاسیک ادبیات قرت بیستم محسوب میشود. روزنامه (لو موند)این کتاب را به عنوان یکی از صد کتاب برتر این قرن معرفی کردهاست.
این رمان دو بار به صورت فیلم درآمده است: (Lo Straniero (1967(ایتالیایی) توسط لوکینو ویسکونتی و یزگی {(fate,2001)(yazgi)} توسط زکی دمیرکوبوز (ترکیه ای).
درباره نویسنده
آلبر کامو (فرانسوی: [albɛʁ kamy] زادهٔ ۷ نوامبر ۱۹۱۳ – درگذشتهٔ 4 ژانویه۱۹۶۰) نویسنده، فیلسوف و روزنامهنگار فرانسوی برنده جایزه ادبی نوبل بود. او یکی از نویسندگان بزرگ قرن بیستم و خالق کتاب مشهور بیگانه و مقاله جریانساز افسانهٔ سیزیف است.
کامو در سال ۱۹۵۷ به خاطر «آثار مهم ادبی که به روشنی به مشکلات وجدان بشری در عصر حاضر میپردازد» برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات شد. آلبر کامو پس از رودیارد کیپلینگ جوانترین برندهٔ جایزهٔ نوبل و همچنین نخستین نویسندهٔ زادهٔ قارهٔ آفریقا است که این عنوان را کسب کردهاست. همچنین کامو در بین برندگان نوبل ادبیات، کمترین طول عمر را دارد و دو سال پس از بردن جایزهٔ نوبل در یک سانحهٔ تصادف درگذشت.
بخشی از کتاب
هیچچیز، هیچچیز اهمیت نداشت و من خوب میدانستم چرا، او هم میدانست چرا. در تمام این زندگیِ پوچی که سر کرده بودم، از آن تهِ تهِ آیندهام، از آن سر سالهایی که هنوز نیامده بودند، همیشه یک نَفَس تیره بهطرفم میآمد، نَفَس تیرهای که سر راهش هر چیزی را که آن موقع به من وعده میدادند بیتفاوت میکرد، وعدههایی برای سالهایی که هیچ واقعیتر از سالهایی نبودند که همین حالا زندگیشان میکردم. مرگ آدمهای دیگر یا محبت مادر چه اهمیتی برای من داشت؛ خدای او، زندگیهایی که آدمها انتخاب میکنند، یا سرنوشتی که برای خودشان رقم میزنند چه اهمیتی برای من داشت، وقتی که برای من مسلم بود که همهمان همان سرنوشت را داریم، من و میلیاردها آدمهای بهتر دیگر، که مثل خود او میگفتند برادر من هستند؟ نمیتوانست بفهمد. او هم یک روز محکوم میشد. چه اهمیتی داشت اگر او هم متهم به قتل میشد و بعد چون سر خاک مادرش گریه نکرده بود اعدام میشد؟